شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل
عزیز فـاطـمه،ایکاش بیصدا نـشوی خداکند که به صحرا،چوخاکها نشوی
میـان گـریـه وزاری دعـا کـنمامـشب برای لحظهای ازخواهرت جدا نشوی
اگرسرت زبـدن شد جدا ولی ایکاش خداکند که به گـودی جـداجـدا نـشوی به گریه فاطمه زد گیسوی تو شانه وگفت خدا کـند که به سر پـنجـه آشـنـا نشوی
خداکند که به صورتنیفتی ازمرکب خدا کـند بهنـوک نـیـزه جابجـا نـشوی
خدا کـند که تنت راروی زمین نکشند خدا کـند که لگـد کـوب اسبها نـشوی
اگر که مـاند تنت زیـر دست و پـا،اما خـدا کـند گـل پـاشـیده،نـخ نـما نـشوی